در پاسخ به یکی از برادران اهل تسنن پیرامون توهین به عایشه      http://www.mehrzadj.blogfa.com

حال در مورد اينكه فرموديد شما  به حضرت عايشه توهين نموديد اين را من نمي گويم  علما واكابر خودتان مي گويند نه ما شيعه ها،  البته من به صورت اجمالي رد خواهم شد

1)     آزار دادن عايشه پيغمبر را : خواهشا توجه به سندهاي حديث بفرماييد

امام غزالي در ص 135جز دوم احيا العلوم باب 3 كتاب آداب النكاح چندين خبر در مذمت عايشه نقل كرده است كه از جمله آن مقابله با رسول خدا وقضاوت ابي بكر كه مولي علي متقي هم در ص116 جلد هفتم كنز العمال وابئ يعلي در مسند وابو شيخ در كتاب امثال آورده اند كه ابي بكر رفت بملاقات دخترش عايشه چون بين پيغمبر وعايشه دلتنگي شده بود ابوبكر رابه قضاوت طلبيد در وقت سخن گفتن عايشه كلمات اهانت آميزي مي گفت كه من شرم دارم آنها را بيان كنم چنان اين حرفها اهانت آميز بود كه ابوبكر سيلي سختي به گوش عايشه زدند كه خون بر جامه اش سرازير شد  خواهشا اگر دوست داريد مراجعه كنيد و خودتان بخوانيد

2)     - جنگ عليه اميرالمومنين(عليه‌السلام): خواهشا توجه به سندهاي حديث بفرماييد

 پس از خلافت حضرت علي(عليه‌السلام) عايشه بر  خلاف دستورپيامبر(هر چند پيامبر پيش بيني تمرد عايشه با علي(عليه‌السلام) را كرده  بود ) فريب طلحه وزبير را خورد( يا از روي بغض وعداوت با شخص حضرت) نيرو وسلاح جمع آوري نمود وبصره را به تصرف درآورد وحدود 100 نفر از مدم را به قتل رسانيد وحاكم اميرالمومنين (عليه‌السلام) را از شهر اخراج نمود، ودر حالي كه سوار بر شتري بنام"عسكر" بودجنگ جمل را عليه خليفه حق حضرت علي(عليه‌السلام) را به راه انداخت كه البته نتيجه اين جنگ ريختن خون هزاران نفرازمسلمانان بود كه درنهايت به شكست سران كفر(عايشه-طلحه وزبير) منجر شد.كه اين مطلب را ابن اثير،مسعودي،ومحمد بن جرير طبري  وابن ابي الحديد آورده اند.واين در حالي بود كه عايشه تمام فضيلت هاي اميرالمومنين (عليه‌السلام) را از زبان پيامبر(صلي الله عليه‌ و آله و سلم) شنيده بود.از جمله اينكه از پيامبر شنيده بود كه"دوستي تو يا علي ايمان است ودشمني تو نفاق واول كسيكه واردبهشت مي شود دوست تو مي باشد واول كسيكه وارد جهنم مي شود دشمن تو مي باشد!!!

سندهلي روايت پيامبر اكرم : به صورت كاملا مختصر :كتاب الال ابن خاويه از ابي سعيد خدري نقل مي كند روايتي كه براي شما گفتم  وهمچنين محمد بن يوسف گنجي شافعي در ص 119  وكفايت الطالب ضمن باب 62 نقلا از تاريخ دمشق  ومحدث شام ومحدث عراق از حذيفه وجابر از رسول اكرم روايت كرده اند و همچنين حافظ ابن عساكر در تاريخ خود كه صد مجلد است و سه جلد آن در مناقب علي (ع) است در در جلد پنجاهم همين خبر را از عايشه نقل كرده است

پس باتوجه به اي روايت كه حتي من اگر يك سند هم مي دادم كافي بود ولي كتب شما پر است از اين گونه صحبتها كسي كه با امير المومنين دشمني كند منافق است وجايش در ك اسفل الاسافلين است  با توجه به روايتي كه گفتم عايشه با امير المومنين به جنگ بر خواست همين امر كافي است  اگر خوبي هم داشته باشد همه اش نابود شده باشد وجنگ جمل را هم تاريخ وهم علماي خودتان ثبت كرده اند  وباتوجه به حديثي كه از پيامبر نقل كرده ام عايشه با امير المومنين دشمني كرده پس منافق است

ببين آقا جواد ديگه اينكه توهين هاي من نبود تو را به خدا قسم مي دهم اگر اينها را بخواني وبه ما شيعه ها بگوييد كه شما به عايشه توهين مي كنيد متوجه مي شوم از روي تعصب است واقعا ديگر به نظر من حجت بر شما تمام شده ولي با وجود اين باز هم براي شما سند از علماي خودتان مي آورم

  وهمچنين سند ديگري براي شما مي آورم كه خيلي جالب مي باشد

كه در كتاب سيد علي فقيه همداني شافعي در مودت سوم از خود عايشه نقل مي كند كه گفت رسول خدا فرمود

ان الله عهد الي من خرج علي علي فهو كافر في النار

يعني اينكه خداوند با من عهد نموده  كه هر كس  بر علي خروج كند كافر است و جايگاه او در آتش جهنم مي باشد

دوست من امان از حب دنيا وآتش رياست

وحتي قبل از اينكه با امير المومنين وارد جنگ شود  ام سلمه ايشان رانصيحت كرده اند وحجت را بر عايشه تمام كردند

(سند حديث ابن ابوالحديد معتزلي از تاريخ اب مخنف لوط بن يحيي ازدي نقل مي نمايد )كاملا به صورت خلاصه آورده شده است

در ابتدا عايشه مي خواست ام سلمه راهم فكر با خود عليه اميرالمومنين (عليه‌السلام) نمايد.

ولي ام سلمه به عايشه گفت: به ياد آور روزي كه پيامبر (صلي الله عليه‌ و آله و سلم) با علي(عليه‌السلام) با هم صحبت مي كردند،گفتگوي آن ها بطول كشيد، آن گاه توعصباني شدي براميرالمومنين با تندي صحبت كردي(كه چرا وقت پيامبر را در خانه مي گيري) ،پيامبر(صلي الله عليه‌ و آله و سلم) در حاليكه عصباني شد به تو گفت:بر گرد عقب به خدا قسم احدي از اهل بيت من ونه غير از آنها از مردم با علي دشمني ننمايد مگر اينكه او از ايمان بيرون رفته است.

اي عايشه به ياد مي آوري كه در يكي از سفرها ،من وتو با پيامبر(صلي الله عليه‌ و آله و سلم) بوديم،روزي علي(عليه‌السلام)  كفش هاي پيامبر(صلي الله عليه‌ و آله و سلم) را مي دوخت وما در سايه درختي نشسته بوديم ناگاه پدرت ابو بكر به اتفاق عمر آمدند اجازه خواستند من وتو رفتيم عقب پرده،آن ها نشستند بعد از گفتگوي چندي گفتند يا رسول الله: ما قدر مصاحبت تو را نمي دانيم لطف كنيد بفرماييد چه كسي خليفه وجانشين شما بر ما مي باشد كه بعد از شما پناهگاه وملجاء ما باشد، حضرت به آن دو(ابو بكر وعمر) فرمود:من مقام ومرتبه وشان او را مي شناسم واگر در حال حاضر اي عمل را انجام دهم واو را معرفي كنم از اطراف او متفرق ميشويد،همچنان كه بني اسراييل از اطراف هارون متفرق شدند، پس ساكت گرديده بيرون رفتند.آنگاه  عايشه گفت:بلي يادم هست،ام سلمه گفت پس بعد از اينكه ان ها رفتند بيرون آمديم من عرض كردم يا رسول الله:چه كسي بر آنها خليفه مي باشد پيامبر فرمود:آنكس كه نعلين مرا پاره دوزي مي كند،بعد از مدتي از خدمت آن حضرت بيرون آمديم،ديديم جز علي(عليه‌السلام)كسي در آنجا نبود،عرض كردم يا رسول الله غير از علي(عليه‌السلام) كسي را نمي بينم پيامبر (صلي الله عليه‌ و آله و سلم) فرمود:خليفه همان(علي) است. عايشه گفت بله به خاطر مي آورم،ام سلمه گفت: پس اگر اين احاديث را مي داني،به كجا مي روي؟عايشه گفت:براي اصلاح بين مردم ميروم!!!

2- كشتار صحابه ومومنين پاك در بصره به دستور عايشه: به صورت كاملا خلاصه

 عايشه در جريان تصرف بصره خون هاي مومنين پاك مانند:عثمان بن حنيف از صحابه رسول اكرم وقتل بيش از 100 نفر ار حفاظ وخزانه دارهاي بصره كه 40 نفر فقط در مسجد كشته شدند.

علامه مسعودي در ص 7  جلد دوم  مروج الذهب مي گويد: غيرازآنچه مجروح نمودند،70 نفراز خزانه دارهاي بي سلاح حافظ بيت المال را كشتند و50 نفر از آن 70 نفر گردن زدند وكشتند واين جماعت اول كشتگان بودند كه در اسلام مظلومانه كشته شدند.

3- ممانعت نمودن عايشه از دفن نمودن امام حسن(عليه‌السلام) در جوار قبر پيامبر(صلي الله عليه‌ و آله و سلم).

عايشه نه تنها پيامبر را آزار مي داد وسوار بر شتر مي شد وعليه اميرالمومنين جنگ راه انداخت،بلكه سوار قاطر شد و راه برروي جنازه سبط اكبر پيامبر(صلي الله عليه‌ و آله و سلم) امام حسن مجتبي(عليه‌السلام) به سوي قبر پيامبر مسدود نمود.

علامه مسعودي صاحب مروج الذهب در ص136اثبات الوصيه ، ابن ابي الحديد در اول ص18 جلد چهارم نهج البلاغه نقلا از ابوالفرج ،ابن شحنه در روضه المناظر و احمد بن محمد حنفي در ترجمه تا ريخ اعثم كوفي  آورده اند كه: وقتي جنازه آن حضرت را حركت دادند،عايشه سوار برقاطر شد وبا جماعتي از بني اميه وغلامان آن ها سر راه بر جنازه بستند وگفتند: نمي گذاريم امام حسن(عليه‌السلام) را كنار قبر پيامبر دفن نماييد (پيامبر در خانه عايشه مدفون بود)بني هاشم خواستند شمشير بكشند وآنها را دفع نمايند،امام حسين(عليه‌السلام) براي پايان دادن به آشوب  به بني هاشم فرمود: برادرم وصيت نموده كه حاضر نيستيم خون مسلماني به زمين ريخته شود بنابراين جنازه امام حسن مجتبي(عليه‌السلام) را به بقيع بردند ودرآن جا دفن كردند.

حال برادر خوبم ببين داري از كي طرفداري مي كني كه حتي علماي خودتان  نتوانسته اند انكار كنند شما چطور مي خواهييد انكار كنيد مگر خد ادر قرآن نفرمود هر كس پيغمبر را اذيت كند پس لعنت من بر او باد  حال تصميم با شماست حجت در اين قضيه برشما تمام شده است حال اگر مي خواهي نظري در مورد اين مطالب بدهي  بايستي حتما متن مقاله اي كه نوشته ام كه حتي يك سند از تشيع نيست  در قسمت نظرات وارد كني وبه اين قضيه پاسخ بدهي واگر اين كا را نكني يعني قرآن وكتابهاي خودتان را محكوم كرده اي

 پيرامون آن آياتي كه قبلا عرض كردم سند هايش را مي نويسم وبراي شما مي آورم

خداوند به شما توفيق دهد